معنی موجود زشت و ترسناک
حل جدول
عفریت
موجود ترسناک
دیو ، هیولا
موجود خیالی ترسناک
دیو
موجود ترسناک و کریه داستانی
عفریت
ترسناک
خوفناک
خائف
مدهش
هایل
خائف
مهال
واژه پیشنهادی
لغت نامه دهخدا
ترسناک. [ت َ] (ص مرکب) مخوف و خوفناک و خطرناک و هولناک. (ناظم الاطباء). || بیمناک. هراسناک. وحشتناک. خائف: و پارسیان از وی سخت ترسناک بودند و هرگاه رجوع به بهرام کردندی و شکایتی نمودندی ایشان را تسکین دادی. (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 78).
پیل شاهی است لیک باهیبت
همه کس ترسناک ازاین صولت.
سنائی.
بدل گفت آن به که شیری کنم
در این ترسناکان دلیری کنم.
نظامی.
توانگر که باشد زرش زیر خاک
ز دزدان بود روز و شب ترسناک.
نظامی.
برآسود بر خاک از آن ترس و باک
غم و درد برد از دل ترسناک.
نظامی.
نه ایم از هجوم عرب ترسناک
ز بسیاری وحش صحرا چه باک ؟
هاتفی (از آنندراج).
و رجوع به ترس و ترسناکی شود.
عربی به فارسی
موجود , هست , دارای هستی , پدیدار , باقی مانده , نسخه ء موجود و باقی (ازکتاب وغیره)
فارسی به عربی
بشع، رائع، فظیع، قبیح، کبیر، متجهم، مخیف، مروع، مریع، هائل
فرهنگ فارسی هوشیار
خطرناک، خوفناک (صفت) بیمناک خوف انگیز ترس آور.
فرهنگ معین
(تَ) (ص مر.) خوف انگیز، ترس - آور.
فرهنگ عمید
ترسآور،
[قدیمی] بیمناک، دارای ترس، ترسو،
معادل ابجد
1503